دسترسي سريع
نويسندگان
آرشيو ماهانه
موضوعات مطالب
آخرين مطالب
لينک دوستان
ابربرچسب ها
Nobody could ever replace U.
هیچکس نمیتونه جایگزین تو بشه.
بی تو به سامان نرسم
ای سر و سامان همه تو
دلتنگی آدم را به خیابان میکشد
دلتنگم؛
و مردم نمیفهمند
قدم زدن گاهی
از گریه کردن غم انگیز تر است…!
آنقدر دوستت دارم
که گاهی فراموش میکنم
تو دوستم نداری ...
با حالِ آن روزم، میانِ خاطراتِ تو
باران نمی بارید؛
اگر یکذرّه وجدان داشت...
آنگونه که تورفتی هیچ آمدنی جبرانش
نمیکند...!
برف تویی ،
چتر تویی ،
بارش هر ابر تویی
گرم نگه دار مرا !!!
دست میکشم روی موهایش یهو میره عکس بعدی....!
تمامم پرازاین حالت بی حوصلگی ست...!
دل به تو سجده می کند
قبله اگر چه نیستی
میگریاند ابر را آن صاعقه ی مرگبار
آن زمان که دلش از آسمان میگیرد
بسانِ فریادی که پدر بر سر نداری اش میزند و از چشمان مادر فقر میچکد!
جنگل میسوزد از غصه ی تبر خوردن
و درخت نعره زنان ریشه هایش را در آغوش میگیرد تا نمیرد !
با من بگو
دریا کجا غرق کند خودش را
وقتی همه چیز در او غرق میشود ..
و من با کدامین آواز
مرگ خود را صدا کنم تا جهانم
از منجلاب درد آزاد شود ...
درخت نیستم که برویم
خورشید نیستم که بتابم
ماه نیستم که پنهان شوم
درد نیستم که علاج شوم
تنها موجودی ام که نفس میکشد
بسانِ خود!
پشت پنجره ای
که هرچه به آن مینگرد هیچ چیز
جز سیاهیِ روزهای رفته اش نمیبیند..
دریا کجا غرق کند خودش را وقتی همه چیز در او غرق میشود
و من کجا غرق کنم خودم
را آنگاه که در نبودنت غرق میشوم..
- سردته ؟
+ نه
- سردته ؟؟
+ نه دیگه
- مطمئنی سردت نیست ؟!
+ اره چرا هی میپرسی !
- اخه میخوام بغلت کنم !
میدانم
آخر یک شب مرا به دار خواهند کشید...
آنجا که آیه آیه از تو شعر میخوانم؛
تنها تو را میپرستم و
فقط بر درگاه دیدگان تو سجده میزنم...
همان وقتی که روزه ی آغوشت را
با لبانت افطار میکنم...
همان لحظه که در محراب ابروانت
لب بر زمین میگذارم و نماز میخوانم...
من خوب میدانم
آخر یک شب
این جماعت در نبود تو
مرا به جرم شرک و کفر
در اوج خیال بافی هایم به دار خواهند کشید...
آن شبی که تنها خدا میداند
من فقط "یک عاشق تنها و دلشکسته ام" ...
حرف زدن "ساده" است...
دلخوش کردن به حرفها و قول ها هم همینطور!
اما حواستان باشد،
برای بعضی ها
زدن زیرِ قول هایی که داده اند؛
از همه ی اینها "ساده تر" است...
بخونید خیلی قشنگه
ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ، ﭘﻮﻝ ﺑﺪﻩ !
ﺑﺎﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ !
ﺑﺎﺑﺎ !...
ﺑﺎﺑﺎ !...
ﺑﺎﺑﺎ !...
ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﻔﺘﻢ :
ﺑﺎﺑﺎ ! ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ...
ﺑﺎﺑﺎ ! ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ داشته باشم ﺑﻬﺶ ﻧﻖ ﺯﺩﻡ !
ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯﺵ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪﻡ :
ﺑﺎﺑﺎ ! ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟؟؟
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩیم ﺍﺯمون ﻣﯿﭙــﺮﺳﯿﺪﻥ :
ﺑــﺎﺑــﺎﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣــﺎﻧﺘﻮ؟ !
میگفتیم : ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﺷﻮﻧﻮ !!
ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﻧﻪ !
ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ !!!
ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﺪﻭﻣﻪ؟؟؟
ما ﻫﻢ ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ میگفتیم :
ﻣﺎﻣﺎﻧــﻮ !!!
ﺑﯿــﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ! ﻟﺒــﺨﻨﺪ تلخی ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻴﻜﺸﻴﺪ ﺟﻠــﻮﯼ ﻫﻤﻪ !!!
ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﻔﻬــﻤﯿﻢ ﭘــﺪﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﺗــﺎ ﺯﻥ ﻭ بچش ﺯﻧﺪﮔــﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷــﻦ ...
کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد:
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت...
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت،
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺳﺎﻻﺭﻩ ﻫﺮﭼﯽ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻨﺎمه ﭘـــــــﺪﺭ
زنده باد همه ی پدران در قید حیات و شاد باد روح تمامی پدران عزیز سفر کرده..
قلبتو سنگ کن
جماعت بت پرستن...
چقدر آدمــــا پیش کسی که
دوستش دارن ضعـــیفن ...
مشكلِ نسلِ ما
از حرف نزدن ها و تايپ كردن هاست!
از دلم برايت تنگ شده هايى كه فقط نوشته ميشوند!
از درد و دل هايى كه با چند صورتك سر و تهشان هم مى آيد!
از راحت حذف شدنِ آدمهايى كه،
انگار نه انگار تا همين ديروز برايشان ميمُرديم!
از تماسهايى كه
جايشان را داده اند به يك سرى صداى ضبط شده ى تكرارى
از دور هم جمع شدن هايى
كه سرمان را از گوشى بيرون نمى آوريم
از لذت هايى كه ديگر از غذا خوردنمان،
از بيرون رفتنمان نمى بريم
ما نسل به اشتراك گذاشتن شده ايم
به اشتراك گذاشتنِ خودمان
واحساسمان
و احساسمان
و احساسمان...
کسی که خاطرت رو بخواد
کاری به هیچیت نداره،
قیافت،
پولت،
کارت،
خودتو میخواد
خودتو
خودِ خالیتو ...
به سلامتی بازی های کامپیوتری که یادم دادن
هر وقت دشمن دیدم یعنی
دارم راهو درست میرم
هـٍـٍٍـ๏̯͡๏ــٍـٍه
یکــــے بـا مَشـروب فِـکر خُـدا
یکــــے تـو مَســـجِد فـِکر زَنــا
یکــــے مــٰانتـو و ذِکـر خُدا
یکــــے چـــــٰادُر و فَحشــا
یکــــے مُوے سیـخ و غِیــّرتــ
یکــــے تَسبیـح بِدَستــ و بے غِیــّرتــ
یکــــے بــٰا تیــغّ ریـشِ زَده
یکــــے بــٰا ریـشِش تیــغّ زَده
یکــــے از نَدارے رَفتــ پـٰاے دار
یکــــے خوشــگُذرونو مــٰایـہ دار
یکــــے وِلگَرده تا آخَـر شَـــبــ
یکــــے جُـــون میکنہ تا آخَر شَبــــ
یکــــے تو خیابــون میره دُور دُور
یکــــے بَچَش مَریضہ پول نَداره واسِ دُکتُر
چیـــــہ حاجّے بـــازَم بِگَم
یکــــے اَعصّابــ نَداره قــٰاطیہ
یکــــے با زِیــدِش تویـہ پـارتیـہ
یکــــے عاشِقہ عِشقِش لاشیہ
یکــــے لاشیہ عِشقِشَم لاشیہ
یکــــے عادَتــــ کرده بہ تنهایے
یکــــے لاس میزنــہ اُونَـم چَنتایے
هیچکـَس راست میگہ
ایـــمان قَوے تو بِلاد کُــفره ...
جمعه یعنی من و تو باز گرفتار همیم
لااقل بر سر یک بغض تفاهم داریم
اینجـــا عِشقــُـو بـا یِکـــے تَمـــریــن میکُنـــَن...
رو یِکــــــــے دیگـــــِه اِجـــــــــرا میکُنـــــن...
گــاهی
دستـــــ " مادرت" را ببــــوس
ایـن بـوسه معجزه اے مي كند
كه وصف ناشدني ست
گاهي همین بوسه
گره گشایت مي شود
شك نكن.
روزا زود میگذره چون بگذرد غمی نیست
ولی این دو سال منو میکشه عمر کمی نیست
دیوانه ای در شهر بود...
میگفتن از رفتن عشقش دیوانه شده است!
روزی دیوانه از کنار جمعی میگذشت
بزرگان جمع به تمسخر به دیوانه گفت: هوی دیوانه !!
میتوانی برای ما شعری بخوانی که ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ " ﺩﻝ " ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﻭﻡ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟
دیوانه گفت:
بله میتوانم!!!
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ...
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ , ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ...
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ....
عذاب ؛ نبودن توعه ...
جهنم اداشو درمیاره :)
دیشب خواب دیدم ک مرده بودم...روز اول ی فرشته اومد بم گفت:چی میخوای؟بش گفتم:آب
گفت برو بالای اون تپه آب بخور..وقتی رفتم دیدم ی چشمه بزرگی بود،دل سیر آب خوردم
روز سوم همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟بازم گفتم:آب...گفت برو بالا اون تپه آب بخور...درحالی ک چشمه کوچکترشده بود،دل سیر آب خوردم.....روز هفتم،همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟؟بازم گفتم آب..گفت برو بالا اون تپه...درحالی ک چشمه کوچک و کوچکتر شده بود..آب خوردم....بعد چهلم همون فرشته گفت:امروز چی میخوای؟..با عطش فراوان گفتم:آب..گفت برو بالا اون تپه...درکمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند...برگشتم و ب فرشته گفتم:چرا اینطوری شده؟؟؟...گفت:روزاول،همه دوستات،فامیلات،عشقت و مادرت برات اشک ریختند،روز سوم فقط عشقت،رفیقات و مادرت برات اشک ریختن...روز هفتم فقط رفیقات و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود ک برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست...وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم و فهمیدم عشق فقط مادر است و بس
سلامتی همه مادرا:-*
خوش به حال فرهاد که
که تلخ ترین خاطره اش شیرین بود...
درد فقط اونجاس که
همه میگن اگه دوست داشت نمیرفت!
دخترک بینوا عشق میفروشد !!
غافل از اینکه آدمهای شهر قلب ندارند ..
دل مرد را بشکنید
کمرش را بشکنید
اما غرورش را نه!
مردی که التماس کند
دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
.
چيزي شنيده ام كه مهم نيست رفتنت
درخواست مي كنم نروي، التماس نه!
مارکو : از بوسه من خوشت نیومد؟
ورونیکا : کاش گناه نبود تا کاملا لذت می بردم..
مارکو : ما گناه می کنیم تا خدا بخشنده بمونه ...
پائولو کوئیلو
باختن یعنے :
یه عمر تلاش کنے شاه باشے
اما بعد بفهمے بے بے دلت عاشق سربازه...
سلامتے کسے کہ
ساقے نبود.......
ولے یک عمر برام عَرَق ریخت
(پدرم)
شلخته تر از سرباز ها ندیدهام
از جنگ که بر میگردند
یکی دستش را
یکی پایش را
یکی دلش را
و حواس پرتترین آنها
خودش را جا میگذارد
سلامتی همه سربازا
مَـن اَز عِشّْقــ گـُفتَـم
تـو مـُدِلِ مٰـاشینَـمو پُرسیدے
مَـن اَز مُحبَتــّ گُفتَــم
تـو مَحَّلِ زندِگیـمو پُرسیدے
مَـن اَز دوّستــ داشّتَـن گفتَــم
تـو وَضعیّتــ حِسابِــ بـٰانکیـم پٌرسیدے
مَـن اَز اَرزِش هـٰا گُفتَــم
ولے تـو با آهَن و کاغَـذ مُقایسہ کردے
آره تو کسے بُودے کہ لیـٰاقتــ خودِتو
با این چیــزا مُقایسہ کردے...
یہ نِگاهے بہ خودِتــ بنداز
شاید با فاحشہ اے کہ براے
پول با هَمہ میخابَد فَرقے نَکنے
امکانات وب
عضويت سريع
تبادل لينک هوشمند
آخرين نظرات کاربران
آمار وب
ورود کاربران
تبليغات متني